غِیـرَتِ مَردانِه اَت كُجاسـت؟؟
زَمانی كِه مَعْشوقِه اَت اَز تَجاوُزِ تَنهایی رَنْج میكِشید،
به جـای دَركَــش،
تَركَــش كَردی...!!!
تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد
هنوز هم مرا به جان “تو” قسم مى دهند
مى بینى؛
تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم
کسی در این سوز و سرما دستهایت را نمیگیرد. در جیب بگذارشان،
شاید ذره ای خاطره، ته جیبت مانده باشد که هنوز هم گرم است
از طرف اونی که تنهاست, تنها اومده, تنها میره, تنهاش میزارن,
تنها نمیزاره, تنها یک آرزو داره! اونم اینه که تو تنهاش نزاری
هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو
رنج بن بست بودن، برای کوچه کافی است
گر بدانم نیستی ، غمی نیست ز تنهایی / اینکه هستی و تنهایم ، غم دارم
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها / دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من / روزی تو آیی که نمانده اثر از من
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی
وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست
میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟ انکارش
از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کودکان گل فروش را می بینی !؟
مردان خانه به دوش
دخترکان تن فروش
مادران سیاه پوش
کاسبان دین فروش
محرابهای فرش پوش
زبانهای عشق فروش
انسانهای آدم فروش
همه را می بینی …. ؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد
